صفیر آرانی
اشعار آیینی شاعر اهلبیت(علیهم السلام) رضا حمامی آرانی

 

گفت احمد پدر خاکی علی

معنی منشور لولاکی علی

دشمن تو دشمن نور خدا است

تو ملاک نطفه ی پاکی علی

 

رضا حمامی .صفیر آرانی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 مرداد 1400برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 بسم الله الرحمن الرحیم

غصه ای نیست اگر از غم تو غم دارم

غم تو در گرانی است که من کم دارم

 

تا که در کاسه رزق تو مرا رزقی هست

چه نیازی به سر سفره حاتم دارم

 

به خداوند ندارم به بهشت ازلی

اشتیاقی که به شبهای محرم دارم

 

خیمه ای ساخته ام در دل ویرانه خود

روز و شب در غم تو روضه و ماتم دارم

 

پیرهنم را به عزای تو تبرک کردم

شکرلله که زلطف تو کفن هم دارم

 

پیر ما گفت جوانی نکنی خرج کسی

هرچه دارم من از این بیرق و پرچم دارم

 

نه به خود آمدم اینجا و به تو دلبستم

عشق ارثی است که از حضرت آدم دارم

 

همه ی سال بهاری است اگر چهره من

اثر اشک غم تو است که نم نم دارم


رضا حمامی. صفیرآرانی

التماس دعا

.

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ شنبه 5 تير 1400برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 بسم الله الرحمن الرحیم

کربلا شهر خدا جوی حسین                         می وزد از هر طرف بوی حسین

کربلا شهری سراسر ماجرا است                  از کران تا بی کران نور خدا است

شهر عشق و شهر نور و شهر خون               شهر گلهای سفید و لاله گون

شهر زیبای بهار یاسها                               شهر عون و جعفر و عباسها

شهر جاری در رگش خون حیات                   دل برد از آدمی آب فرات

شهر آه و ناله و اندوه و اشک                       شهر سرخ داستان دست و مشک

دل شود پر آه ودر صبح و شبش                   پر بلا از ناله های زینبش

دل ز آهش پر زغوغا می شود                     زائرش مهمان زهرا می شود

عالمی از داغ او جان بر لب است                  جای جایش جای اشک زینب است

خاک راهش اشک می گیرد ز ماه                  عرش خون گریه به دور قتلگاه

آدمی را جز زیارت توشه نیست                    هیچ قبری در جهان شش گوشه نیست

هیچ میدانی چرا گل خوشه شد                      قبر مولامان چرا شش گوشه شد

می شود دیدار حق ره توشه اش                    مانده سری در دل هر گوشه اش

سر آن را دل چنین کرده عیان                      گوشه اول خدا در لامکان

گوشه دوم نبی دارد نشست                          گوشه سوم علی بنشسته است

گوشه چارم که عرشش قائمه است                 جای پاک مادراو فاطمه است

گوشه پنجم چو باغی نسترن                         بر برادر اشک می ریزد حسن

گوشه ششم چنان ماه شبش                           می نشیند ام غم ها زینبش

ما به ساق لاله ها چون خوشه ایم                   دانه ای پر اشک در هر گوشه ایم

آه ای خونین ضریح تابناک                         ای بهشت عرش در آغوش خاک

قبله عالم حریم پاک تو است                         حسرت صد کعبه مشت خاک تو است

چشم اشک داغ تو نوشیده است                     کعبه از داغت سیه پوشیده است

اشک با یاد تو گلگون می شود                      ظهر عاشورا دلت خون می شود

هر کجا اشکی است از احساس تو است                    هر کجا داغی است از عباس تو است

هر کجا چشمی است با یادت تر است              لاله ای هر جا است داغ اکبر است

هر کجا آهنگ سوزی در نواست                   مقصد آهنگ جانش کربلا است

شرح و تفسیر کتاب غم تویی                       معنی شش گوشه عالم تویی

صفیرآرانی.رضاحمامی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 اسفند 1399برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

یا رقیه س

 

ای کاش سو به چشم ترم میگذاشتند

یاقدرتی به بال و پرم  میگذاشتند

رحمی به خردسالی من هم نکرده اند

ای کاش چادری به سرم میگذاشتند

میخواستند که زجر دهند عمه مرا

هی زجر را  دوروبرم  میگذاشتند

هربارسنگ بر سر تو میزدند وای

انگار داغ تازه برجگرم میگذاشتند

تااینکه بیشتر عطشم شعله ورشود

یک ظرف اب درنظرم میگذاشتند

گاهی برای شادی اطرافیانشان

مردان شام سربه سرم میگذاشتند

هربار که اب خواستم به مسخره

با دلو اسب  آب برایم گذاشتند

 

 

صفیر آرانی

 

.

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 1 مهر 1399برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

هر کس تب عشق تو به تن داشته باشد

باید دل دیوانه شدن داشته باشد

 

بیماری عشق تو عجب حس عجیبی است

خوش باد کسی که به بدن داشته باشد

 

مهمان دم و بی دم او فاطمه جان است

آن شیعه که در خانه حسن داشته باشد

 

لبخند   نیفتد  ز  لب  مرد  اگر  که

ایمان به وفا داری زن داشته باشد

 

گر زهر ننوشد چه کند مرد غریبی

با خود سپه عهد شکن داشته باشد

 

خیلی دل خواهر نطپد گر که برادر

پای بدن خویش کفن داشته با شد

 

کی می شود آواره از این شهر به آن شهر

گر شاه کسی را به وطن داشته باشد

 

در طشت نخوان آیه که با چوب زنندش

آن کشته که قرآن به دهن داشته باشد

 

محبوب یزید است در این جمع حرامی

سربازی اگر دست بزن داشته باشد

 

بوسه ندهندش به رگ و حنجر خونین

جسمی که جای بوسه به تن داشته باشد

 

 

.رضا حمامی آرانی..صفیر

 

 

 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 5 آبان 1398برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.



آقا میان روضه تو جان گرفته ایم

از دست سفره دار غمت نان گرفته ایم

یکبار نه بلکه هزار مرتبه حسن

با اشک روضه های تو درمان گرفته ایم

هرجا که  پرچمی به هوایت بلند شد

گریان شدیم و ذکرحسن جان گرفته ایم

اصلا چراغ خانه ما روشن از شما است

با لطف مادر ت سر و سامان گرفته ایم

آقا همینکه سینه زن تو شدیم شکر

این رتبه را زدیده گریان گرفته ایم

خرج تو کرده ایم هرانچه و هر زمان

ولله مزد خویش دو چندان گرفته ایم

 

رضا حمامی آرانی.صفیر

 

 

ررررررررررررررررر

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 آبان 1397برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

   

 

حرف از تو شد هرجا برایت گریه کردم

 

در خشکی و دریا برایت گریه کردم 

 

تو کشته اشکی فدایت اشک عالم

 

در دشت و در صحرا برایت کریه کردم

 

هرجا گلی دیدم نشستم پای آن گل

 

ای نوگل زهرا برایت گریه کردم 

 

من هرکه را از دست دادم در عزایش

 

در بدترین غم ها برایت گریه کردم

 

از داغ مادر سخت تر داغی ندیدم

 

در مرگ او حتی برایت گریه کردم

 

با شیعتی مهما شربتم خو گرفتم

 

هرکس که خواند آن را برایت گریه کردم

 

هرجا چراغ و منبری دیدم نشستم

 

سینه زدم و یا برایت گریه کردم

 

 

 

 

 

 

 

صفیر آرانی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 آبان 1397برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

 

 هرروز وهرزمان... لک لبیک یا حسین

الغوث و الامان.... لک لبیک یاحسین

قدوسیان عزای محرم گرفته اند

همپای عرشیان ...لک لبیک یا حسین

این بوی خون تازه ی فرزند فاطمه است

آید زهر کران ...لک لبیک یا حسین

هل من معین شاه شهیدان نینوا است

آید به گوش جان ...لک لبیک یا حسین

هرجا که آه و ناله ی مظلوم شد بلند

بی وقفه بی امان ...لک لبیک یا حسین

مختص یک نگاه و زبان و گروه نیست

هستی زهر زبان ...لک لبیک یا حسین

 تنها کلید راه نجات جهانیان 

در آخرالزمان ...لک لبیک یا حسین

مردی کن و مرید مراد زمانه یاش

هرجا و هر مکان ...لک لبیک یا حسین

ذکرفرشته ها لک حبک یا علی

ذکر بهشتیان... لک لبیک یا حسین

 

صفیرآرانی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 آبان 1397برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.



کل ایران عشق ما است اما خراسان بهتر است

هرچه باشد نوکری در نزد سلطان بهتر است

 

کاش من هم خانه ای دور حرم می ساختم

ذره ای از مشهد از هرجای ایران بهتر است

 

در حرم اذن حرم هرجور خواندی دلربا است

دلرباست ...اما دعا با چشم گریان بهتر است

 

اشک را باید گره زد با گره های ضریح

چون دعا خواندن همیشه زیر باران بهتر است

 

شستشوی کعبه گرچه با گلاب قمصر است

زعفران مشهد از گلهای کاشان بهتر است

 

کعبه  ی جان مشهد است و کعبه ی دل ها حجاز

کعبه ی  دلها کجا از کعبه جان بهتر است

 

اختلافی نیست در باب ورودی های صحن

درمیان صحن هایت صحن ایوان بهتر است

 

از نگهبانان خجالت می کشم جیبم تهی است

امنیت باشد حرم را بی نگهبان بهتر است

 

 

صفیر آرانی

 

 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 آبان 1397برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بالا است شیعه تا که بالا سر حسین است

 

 

 

 

 

انگار روی نیزه حالا سر حسین است

 

 

 

 

 

سرها به نیزه بسیار...ام فقط سری که

 

 

 

 

 

قرآن به نیزه خوانده تنها سر حسین است

 

 

 

 

 

در تربتش شفا و در قبه اش اجابت

 

 

 

 

 

مقبول حق نماز بالا سر حسین است

 

 

 

 

 

دشمن به هر زمانی خوف از حسین دارد

 

 

 

 

 

اصلا به کل دنیا دعوا سر حسین است

 

 

 

 

 

ذکر علی مع الحق تفسیر این دو حرف است

 

 

 

 

 

با حق سر حسین و حق با سر حسین است

 

 

 

 

 

از تن جدا است اما در عرصه گاه محشر

 

 

 

 

 

بالاتر از تمام سرها سر حسین است

 

 

 

 

 

افتد به خاک روزی هرجا سری است بالا

 

 

 

 

 

اما نیفتد ازپا هر جا سر حسین است

 

 

 

 

 

آری قسم به خونش شیعه نمیگذارد

 

 

 

 

 

برآستان هرکس سر...تا سرحسین است

 

 

 

 

 

صفیر آزانی .(حمامی)

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 آبان 1397برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

یا ابا عبد الله 

خدا برای دم تو به ما زبان داده است

برای کرببلا آمدن توان داده است

بهشت چیست فقط راه مستقیم حرم

خدا مسیر خودش را به ما نشان داده است

حدود و مرز ندارد فضیلت حرمت

چقدر پای تو حق لطف بی کران داده است

دو چشم داده اگر بهر دیدن حرم است

برای خواندن ذکر است اگر دهان داده است

نمیرد آنکه برای تو شعر می گوید

خدا به شاعر تو عمر جاودان داده است

به روز حشرگرسنه نماند آنکه حسین

به زائران ضریح تو آب و نان داده است

زهول روز قیامت دلش تکان نخورد

کسی که در غم تو پرچمی تکان داده است

بکوش تا که تو هم اربعین حرم باشی

که حق فضیلت آن را به مومنان داده است

 

رضا حمامی ..صفیر آرانی

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آبان 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

یا اباعبد الله

جایشان باغ بهشت است طرفدارانت

بی مثالند در این معرکه ها یارانت

 

هیچکس پشت درش اینهمه جان بر کف نیست

جان  زهرا  چه  زیادند  گرفتارانت

 

یک نخود تربت گودال تو درمان همه است

چقدر لطف خدا کرده به بیمارانت

 

قطره اشکی سر بازار تو گنجی است عظیم

عاقبت خیر ترینند خریدارانت

 

در بهشتت ز جهنم خبری نیست که نیست

همه بخشیده عشقند گنه کارانت

 

نفسی در غم داغ تو بهشت است و دگر

قیمتی هست بر این گریه غمخوارانت

 

 

رضا حمامی..صفیر آرانی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

دل عباس زهر واژه ی غم می لرزد

تنش از خاطره ی مشک و علم می لرزد

گر حرم روزیتان گشت مراقب باشید

اسم گهواره نیارید حرم می لرزد

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 15 آبان 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

شاها به پیش نعش جوان می روی اگر
حتما    برای    پیکر   او  یک  عبا  ببر
تعجیل کن که خون نفسش را گرفته است
دیگر  نمی شود   که  بگوید  بیا  پدر
نه تو دگر برای علی می شوی پدر
نه او دگر برای شما می شود پسر
هر گوشه ای زجسم علی خود زیارتی است
از او کسی ندیده ضریحی شکسته تر
هی می زنی صدا که علی جان سخن بگو
آخر دهان له شده وا می شود مگر
طاقت نداشتی بروی جانب حرم
گفتی به ساقیت که بیا و مرا ببر
حالا که آمدند جوانان هاشمی
چیزی دگر نمانده از این جسم مختصر
اینجا به پهلوی علیت گریه می کنی
یا آنکه یاد می کنی از روضه های در؟
چیزی ببین که کم نشده از تن علی
زینب بیا نگاه کن تو یک مرتبه دگر
صفیر آرانی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 مهر 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

تو حسینی و تاج سرهایی

ذکرخیر تو هست هرجایی

همه جمعند زیر بیرق تو

بسکه بخشنده ای و آقایی

نه فقط سید شهیدانی

شاه    آزادگان   دنیایی

چه بخواهی و چه نخواهی ما

از تو ایم و تو نیز از مایی

قفل در های بسته ی عالم

و کلید  بهشت   زهرایی

تویی میزان هر حساب و کتاب

بی تو چه محشری چه فردایی

گردن ما تیغ عشق شما

پادشاها تو آنچه فرمایی

به سرم سایه ی لوای شما

پدرم،مادرم فدای شما

 

روی عشقت حساب وا کردیم

پای اسم تو نازها کردیم

همه چون کیمیا موثر شد

هرچه در روضه ات دعا کردیم

قلبمان را برای قرب شما

به غم و غسه مبتلا کردیم

تا شنیدیم تشنه جان دادی

آب دیدیم و گریه ها کردیم

نوکری مان که شد قبول شما

سجده بر درگه خدا کردیم

هر جه داریم از زن و فرزند

همه را نذر کربلا کردیم

من مسلمان شدم برای شما

پدرم ،مادرم ،فدای شما

 

مهر عشقت به سینه ها زده ای

مس ما قیمت طلا زده ای

گشت آقای قوم و طایفه اش

دست بر شانه هر که را زده ای

مجلست فوق فوق مجلس ها

نوکرت را خودت صدا زده ای

بودم آلوده ی تمام  بدی

سینه ام را خودت جلا زده ای

شکر،اینکه به دست لطف خودت

سکه ای هم به نام ما زده ای

تا که باشیم سر بلند آقا

سر خود را به نیزه ها زده ای

تا نلغزیم در صف محشر

باز اینجا تو دست و پا زده ای

تویی ارباب و ما گدای شما

پدرم ،مادرم؛ فدای شما

 

هر که شد عاشق تو آقا شد

بنده ات پادشاه دنیا شد

پسر مریم از محبت تو

بین پیغمبران مسیحا شد

فطرس پر شکسته در بر تو

یا حسین گفت تا پرش وا شد

تا شدیم اهل روضه های شما

همه گفتند قطره دریا شد

بعد از آنکه شدیم نوکرتان

زندگی مان دوباره زیبا شد

یک حسین گفتن اینهمه نعمت

همه از لطف تو مهیا شد

آبروها که رفته بود از دست

باز در هیئت تو پیدا شد

منکه عاشق شدم به پای شما

پدرم ،مادرم؛ فدای شما

 

نوکران تو آبرو دارند

دائما" با تو گفتگو دارند

بین شان حرفی از تیمم نیست

چون که با اشک خود وضو دارند

طیب الله به شیر مادرشان

هرچه هست از دعای او دارند

با بهشت خدا عوض نکنند

یا حسینی که در گلو دارند

وقت مردن در انتظار تو اند

غیر از این هم چه آرزو دارند

مثل نام شریفتان هر  جا

می نشینند رنگ و بو دارند

نذر لب های تشنه می بخشند

قطره آبی که در سبو دارند

ذکرشان بین روضه های شما

پدرم ،مادرم؛ فدای شما

 

نوکران با امید می میرند

چون محاسن سپید می میرند

چونکه یک عمر نوکری کردند

عاقبت چون شهید می میرند

در غمت عمرشان شب تار است

صبحشان که دمید می میرند

روضه ی قتلگاه وقتی که

به گلو شان رسید می میرند

گر چه پیرند و خسته اما باز

مثل سروی رشید می میرند

یا لثارات و یا حسین بر لب

بین گفت و شنید می میرند

لحظه ی احتضار می گویند

یا حسین شهید می میرند

زنده اند از غم و ولای شما

پدرم ،مادرم؛ فدای شما

 

 نام تو اعتبار عالم شد

مایه ی افتخار آدم شد

از جمیع عبادت دنیا

گریه بر داغ تو مقدم شد

بهترین فصل زندگانی ما

دهه ی اول محرم شد

اشک داغت به رتبه در عالم

بر تر از آب چاه زمزم شد

کربلایت کجا و کعبه کجا

کعبه هم با شما مکرم شد

هبط شد کرده های ما غیر از

آنچه از اشک تو فراهم شد

به تباکی روضه های شما

پدر دهر  هم سرش خم شد

زنده شد عاشقی ز نای شما

پدرم ،مادرم؛ فدای شما

 

زندگی مان فقط شده غم تو

چیست عالم به غیر ماتم تو

دو سه روزی است باز دلتنگم

کی رسد دهه ی محرم تو

نه فقط من ،تمام این هستی

تکیه دارد به تیر پرچم تو

نه...کلامی نیافریده خدا

بهتر از ذکر و نوحه و دم تو

قرن ها هم برابری نکند

به خدا با نگاه یک دم تو

به خدا می رسند عشاقت

دائما"  با  عنایت  کم  تو

جنتم مجلس عزای شما 

 پدرم ،مادرم؛ فدای شما

 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

دختری گل به سرش بود دلم میسوزد...
مادرش دور و برش بود دلم میسوزد...
دیدم انگار که او دخترک حرمله بود
چادرم روی سرش بود دلم میسوزد...
مثل من که به روی شانه تو،،،!! دخترکی
روی دوش پدرش بود دلم میسوزد...
گفت طفلی به رفیقش،که ببین پیر شده
قد من در نظرش بود دلم میسوزد...
این چه شهری است زهرکوچه گذشتم دیدم
سنگ بر بام و درش بود دلم میسوزد...
یاد شش ماهه ام انداخت دمی که دیدم
مادری با پسرش بود دلم میسوزد...
چه کشیدم علی رفت ولی در خیمه
مادرش منتظرش بود دلم میسوزد...
روی دستان پدر بود ولیکن پدرم
خون به چشمان ترش بود دلم میسوزد...
 رضا حمامی .صفیرآرانی

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 
درسینه مان حسینیه هایی مکرم است
هرشب برای روضه ات آقا محرم است
ما پای شعر محتشمت سینه زن شدیم
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
سر های ما چه قابل اگر بشکند حسین
"سر های قدسیان همه بر زانوی غم است"
این رستخیز سینه زدن هاست کز زمین
"بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است"
هر دیده ای که گریه کند در غمت حسین
یک چشم او مطابق صد چشمه زمزم است
با یاد لحظه ای که علم خورده بر زمین
ما گریه می کنیم به هر جا که پرچم است
بی خود نمی دهند به کسی اشک ، این ثواب
مخصوص دیده ای است که با دوست محرم است
هر گوشه ای به داغ تو مشغول و بازهم
عالم برای روضه ی داغ شما کم است
ما را چه ارزشی است، به این چند قطره اشک
جایی که روضه خوان عزای تو آدم است
پیغمبران به گریه ما غبطه می خورند
این گریه بر نماز شب ما مقدم است
 
صفیر آرانی

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

هدیه به روح مادرم

روح او شاد که این سینه زنی یادم داد

رحم الله چه شیرین سخنی یادم داد

خاک او سرمه ی چشمم که میان روضه

نوحه و ذکر حسین بی کفنی یادم داد

به فدایش که مرا با ادب مادری اش

رسم رفتن به چنین انجمنی یادم داد

تا زبانم به سخن وا شد و شعری خواندم

از همان لحظه حسین شاه منی یادم داد

یا حسین تا که نگویم ز زمین پا نشوم

مادرم بود چنین پا شدنی یادم داد

پیرهن مشکی تنم کرد و دلش شاد که او

درس تکریم چنین پیرهنی یادم داد

پرچمی داد به دستم در گوشم شعر

ای شه تشنه که صد پاره تنی یادم داد

رضا حمامی.صفیر آرانی
 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

 

ای صدف گوهر جان یا علی

دورتر از وهم و گمان یا علی

وصف ضعیف است به توصیف تو

عقل حقیرت به بیان یا علی

مهر تصدیق  نماز  همه

نام تو تأیید اذان یا علی

رمز علوم همه پیغمبران

پیش تو گردیده عیان یا علی  

خضر اگر آب بقا یافته است

از تو گرفته است نشان یا علی

یونس اگر رسته ز کام نهنگ

ازتو به کف داشت امان یا علی

اول اول که قلم خلق شد

نام تو آمد به زبان یا علی  

هرز تو را جان چو به گردن زده است

رسته ز هر یار گران یا علی

در دل من آمده ای از ازل

تا به ابد نیز بمان یا علی  

بنده صفیرم به در خانه ات

بی کرم از خویش مران یا علی

 

رضا حمامی...صفیر آرانی

***

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 10 مهر 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

قال رسول الله صل الله علیه و اله وسلم ....."انا کالشمس و علی کالقمر"

عالم شب تار است و پگاه است علی

مجموعه عشق را پناه است غلی

در وسعت آسمان نورانی حسن

خورشید محمد است و ماه است علی

صفیر آرانی

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 10 مهر 1394برچسب:علی,خورشید,ماه,محمد, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.


مرغ دلم هر روز و شب

پر می زنه توی سینه

قرار و آروم نداره

میخواد بره به مدینه

 

عاشقم و جون و دلم

کشته ی دیداربقیع

میخوام بزارم روز وشب

سر روی دیوار بقیع

 

تو مدینه یه باغه و

پر ازگل شقایقه

گوشه ی این باغ قشنگ

قبر امام صادقه

 

باغ گلی که خاک اون

آرزوی دل همه است

یه گوشه مخفی از همه

تربت پاک فاطمه است

 

یه گشه ی دیگر اون

باغ که پر از نسترنه

مثل خودش تو زندگی

قبر غریب حسنه

 

باغی که توی دومنش

چهار مه غریب داره

تربت پاک سجاد و

قبر امام باقره

 

اونجا کبوتراش همش

ز دیده دونه می چینند

به جای گنبد و ضریح

رو فرش خاکا می شینند

 

جون میده دل ز غصه اش

ای خدا صبرم تمومه

کی میاد اون آقامون بگه

که قبر زهرا کدومه

 

فردا برای جون دادن

واسطه و شفیع میخوام

هیچ آرزویی ندارم

کربلا و بقیع میخوام

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 فروردين 1394برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

زهرا ستاره ای است که او را افول نیست

حج محبتی است که او را عدول نیست

بر کفه ی ترازوی محشر نوشته اند

اعمال بی رضایت زهرا قبول نیست

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 اسفند 1393برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

عشق یعنی یه علم...علم علم علمدار حسین                  عشق یعنی یه سپر...سپر سپهدار حسین

                        علم تو عشقه علمدار                                    حرم تو عشقه علمدار

عشق یعنی یه علم...یه علم و دستان قلم                         عشق یعنی یه حرم...حرمی که مانده بی علم

                       علمی را که واژگونه                                        حرمی که از غصه خونه

عشق یعنی لب خشک...لبی که به دریانرسید                  عشق یعنی یم آب...آبی را که سقا نچشید

                        آبی که خجل شد ز اصغر                               لبی که ز دریا نشد تر     

عشق یعنی یه علم...علمی که افتاده به خاک                 عشق یعنی یه بدن...  بدنی که با تیر شده چاک

                       بدنی که شد پاره پاره                                  علمی که عشق نگاره

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ شنبه 17 آبان 1393برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

عباس نیز جنس غمش فرق می کند

مردی که نام محترمش فرق می کند

او جشم و دست داده کرم را نشان دهد

شاگرد مرتضا کرمش فرق می کند

"والله ان قطعتموا "خواند و مجاب شد

صاحب لواست ...پس قسمش فرق می کند

آری طنین هر قدمش عشق زینب است

سردار قافله قدمش فرق می کند

از ناله های  "ان کسر ظهری "حسین

معلوم شد که او علمش فرق می کند

بیش از همه کشید کمان حرمله ...و گفت:

ابروی حیدری است خمش فرق می کند

مثل حسین کس نسروده است مدح او

ماه عشیره محتشمش فرق می کند

از نوحه اش زمین و زمان ناله می زنند

سقای تشنه کام ...دمش فرق می کند

 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

دختری گل به سرش بود دلم میسوزد...
مادرش دور و برش بود دلم میسوزد...
دیدم انگار که او دخترک حرمله بود
چادرم روی سرش بود دلم میسوزد...
مثل من که به روی شانه تو،،،!! دخترکی
روی دوش پدرش بود دلم میسوزد...
گفت طفلی به رفیقش،که ببین پیر شده
قد من در نظرش بود دلم میسوزد...
این چه شهری است زهرکوچه گذشتم دیدم
سنگ بر بام و درش بود دلم میسوزد...
یاد شش ماهه ام انداخت دمی که دیدم
مادری با پسرش بود دلم میسوزد...
چه کشیدم علی رفت ولی در خیمه
مادرش منتظرش بود دلم میسوزد...
روی دستان پدر بود ولیکن پدرم
خون به چشمان ترش بود دلم میسوزد...
 رضا حمامی آرانی

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.


یا امام رضا

مشهد اگر که گنبد زرد طلا نداشت

باید نوشت کشور ایران صفا نداشت

کلا"تمام ثروتمان مشهد و قم است

بی این دو شهر مملکت ما بها نداشت

درماندگان ما به کجا داشتند امید

کشور اگر ز لطف تو دارالشفا نداشت

از سربلندی حرمت مدعی شدیم

بی تو وگر نه مملکت این ادعا نداشت

آقا قسم به عطرنسیم حریم تو

خاکت اگر نبود دل ما دوا نداشت

باید نوشت  کشورمان کشور رضا است

قدری نداشت میهن ما گر رضا نداشت

شاید هزار بار فنا می شد از بلا

گر مادرت به خاک وطن اعتنا نداشت

دشمن تمام خاک وطن را گرفته بود

 

زهرا اگر که گوشه ی چشمی به ما نداشت


 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:امام, رضا, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

یا امام رضا

ای کاش برای ما دعا بنویسند
یک تذکره ی کرببلا بنویسند

ما حج که نرفته ایم اما کافی است
یک مرتبه حج فقرا بنویسند

آقا به ملازمان بگو نامم را
یک گوشه ی ایوان طلا بنویسند

ما شیعه که نه ...ولی شما راضی شو
ما را ز محبان شما بنویسند

راضی نشوی که خادمان نامم را
از دفتر نوکرا جدا بنویسند
یک بارکه آمدم حرم می دانم
گفتی به حساب من سه تا بنویسند

گفتم که پس از مردن من جای دعا
روی کفنم رضا ...رضا ...بنویسند

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

زهرا تویی که زهره به نامت قیام کرد

خورشید در لقای تو رخ در نیام کرد

نام تو را نبرده خدا در کتاب خویش

یعنی که او به منزلتت احترام کرد

تنها نه مصطفی که به شانت درود گفت

بلکه به رافت تو خدا هم سلام کرد

عالم نداشت بی تو شب قدر فاطمه

قدر تو بود و بر سر ما مستدام کرد

تا آنکه بوی مرحمت تو به ما رسد

نام تو ذکر نافله صبح و شام کرد

مهر تو چون نشست به هر سینه ای خدا

آن سینه را به آتش دوزخ حرام کرد

اما چه بود جرم تو ای آبروی خلق

دشمن چرا تو را هدف انتقام کرد

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 فروردين 1393برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

تقدیم به امــــــام روح الله(ره)

 

هم حـاصل بـــــاغ های دنیـــا شـد سبز

هم غنچه ی جـــان اهــل تقوی شد سبز

آری، پـــدر نهضت ما "روح الله"ست...

از برکـت "زهـــــــرا" نسب ما شد سبز

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

یا امام رضا

ای کاش برای ما دعا بنویسند
یک تذکره ی کرببلا بنویسند

ما حج که نرفته ایم اما کافی است
یک مرتبه حج فقرا بنویسند

آقا به ملازمان بگو نامم را
یک گوشه ی ایوان طلا بنویسند

ما شیعه که نه ...ولی شما راضی شو
ما را ز محبان شما بنویسند

راضی نشوی که خادمان نامم را
از دفتر نوکرا جدا بنویسند

گفتم که پس از مردن من جای دعا
روی کفنم رضا ...رضا ...بنویسند

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

هدیه به روح مادرم

روح او شاد که این سینه زنی یادم داد

مرحبا اینکه چه شیرین سخنی یادم داد

خاک او سرمه ی چشمم که میان روضه

نوحه و ذکر حسین بی کفنی یادم داد

به فدایش که مرا با ادب مادری اش

رسم رفتن به چنین انجمنی یادم داد

تا زبانم به سخن وا شد و شعری خواندم

از همان لحظه حسین شاه منی یادم داد

یا حسین تا که نگویم ز زمین پا نشوم

مادرم بود چنین پا شدنی یادم داد

پیرهن مشکی تنم کرد و دلش شاد که او

درس تکریم چنین پیرهنی یادم داد

پرچمی داد به دستم در گوشم شعر

ای شه تشنه که صد پاره تنی یادم داد
 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

باور نبود زينت طشت زرت كنند

اين ازدحام معركه د ورو برت كنند


زنهاي خويش را پس پرده نهان كنند

خود هم نظر به دختر بي‌معجرت كنند

با كودكان خويش نوازش ولي چنين

سيلي نثار كودك در به درت كنند

زنهاي كوفه از تصدق برکودک یتیم

چادر سر سه سالۀ بي‌مادرت كنند

داود شو دوباره دو آیه بخوان ز کهف

رحمي مگر به لهجۀ پيغمبرت كنند

نه ..نه... نخوان وگرنه كه با خيزران و سنگ

درّ و گهر نثار لب اطهرت كنند

اينان به لقمه‌اي بفروشند دين خود

باور مكن كه بي‌نمكان باورت كنند

آورده‌اند تيغ حجامت كه تا مگر

با چیدن گلوي تو زيباترت كنند

حقي ز تو به گردن اين قوم مانده است؟

تا ريسمان به دست و سر خواهرت كنند

رضا حمامی آرانی.صفیر

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

باز كن دروازه‌ را اي شام اسير آورده‌اند
كارواني خسته از ميدان تير آورده‌اند
باز كن دروازه را تا شهر نوراني شود
نيزه‌ داران پارۀ ماه منير آورده‌اند
تا شود سرگرمي طفلان بي‌احساس شام
كودكي را روي ني ناخورده شير آورده‌اند
از خداوندي‌ترين گلزار يعني علقمه
غنچه‌اي با مشك و عطر دلپذير آورده‌اند
نذر لبهاي شراب‌آلوده‌ اي زنهاي شام
ساقي لب‌تشنه‌اي از اين مسير آورده‌اند
آري آنانكه علي عمري نشد تسليمشان
دخترانش را به شام اكنون اسير آورده‌اند
تا نشيند خار چشم مرتضي بر پای او
كودكي را پا برهنه از كوير آورده‌اند
دختران شام بهر زينت گوش شما
گوشواره‌هاي خوب و دلپذير آورده‌اند

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 8 آذر 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

نوحه و زمزمه

مهمون رو سپیدم        امید نا امیدم

ز بار غصه ی تو            به کودکی خمیدم

      شکستم و اسیر غم ها شدم

      پا شو ببین شبیه زهرا  شدم

 

درد و بلا خریدم            در به دری کشیدم

زکوفه تابه این شام      پای سرت دویدم

         تو رفتی و بعد تو تنها شدم

         پا شو ببین شبیه زهرا شدم

 

حال خوشی ندارم              خسته و بی قرارم

یه شب نزاشته دشمن       سر رو زمین بزارم

          بس به زمین نشستم و پا شدم

          پا شو ببین شبیه زهرا شدم

 

صورت من کبوده             پیرم و خیلی زوده

پنجه ی دست شمره      رو صورتم جا مونده

           غنچه بودم که با لگد وا شدم

           پا شو ببین شبیه زهرا شدم

 

قامت من کمونه              سرم ندیده شونه

قبضه ی گیسوم هنوز       تو چنگ ساربونه

          سه سالمه مثل کمون  تا شدم

          پا شو ببین شبیه زهرا شدم

 

 

 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:نوحه,زمزمه, روضه,بی بی رقیه,روضه خرابه,رضا حمامی آرانی, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

آیه آیه خیزران
دلم   پیاله  پیاله  غم  نهان  مي‌خورد
كه چشمم اشك عزايت ز عمق جان مي‌خورد
در اين سفر چه كشيدم سه ساله‌ات وقتي
به جرم تشنه لبي چوب ساربان مي‌خورد
دلم به طشت زرت ذره ذره شد آنگاه
كه آيه آيه لبان تو خيزران مي‌خورد
چه سنگها كه به سوي سر تو شد پرتاب
ولي پس از سر تو بر سر زنان مي‌خورد
چقدر ياد شد از روي مادرت وقتي
كه برق سيلي دشمن به اين و آن مي‌خورد
به دست و گردن ما جاي ريسمان مي‌ماند
اگر سر تو به ني گرد كاروان مي‌خورد
ز جاي ،دختر تو نقش بر زمين مي‌شد
طناب گردن زينب اگر تكان مي‌خورد
چه مي‌كشيد دل نجمه آن دقيقه كه باد
به گيسوان سر قاسم جوان مي‌خورد

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:شعر اسارت زینب س,مسیر کوفه تا شام,شعر اسرا,حمامی آرانی, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

عروس اشك
شام عزا به سينۀ مضطر شروع شد
فرياد و آه و زمزمه ديگر شروع شد
راحت نبود گريه كند بر گلش رباب    
حالا عزا و گريه به اصغر شروع شد
فرصت نشد كه گريه كني بر علي بيا
در خيمه‌اي كه روضۀ اكبر شروع شد
اينجا سكينه وصف علمدار مي‌كند
سوز عزاي ساقي لشكر شروع شد
هركودكي نشان دهد از درد، گوش خود
شرح غم كشيدن معجر شروع شد
لشكر براي كوفه مهياي رفتن است     
حالا وداع با تو برادر شروع شد
نجمه عروس اشك نشانده به حجله‌گاه
با گريه جشن قاسم بي‌سر شروع شد
تا منتشر به كرببلا شد غريبيت
ديگر به خيمه حمله لشكر شروع شد
اي پاسبان خيمۀ زينب بيا ببين           
آوارگي و غصۀ خواهر شروع شد
                                                *********
 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 24 آبان 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

سنگ ها منتظر تو است برو خواهر من

سر من همسفر تو است برو خواهر من

 

به هدر می رود این خون حسین گر نروی

صبر کن هرچه اگر زخم زبان می شنوی

شمع من اشک تر تو است برو خواهر من

سرمن همسفر تو است برو خواهر من

 

بعد من قافله سالار تویی یا زینب

جای عباس علمدار تویی یا زینب

فتح بابم سحر تو است برو خواهر من

سر من همسفر تو است برو خواهر من

 

می روی خواهر من راه پر آه و دردی

من دعا گوی تو بر نیزه که تا برگردی

سایه من به سر تو است برو خواهر من

سر من همسفر تو است برو خواهر من

 

نروی خون حسین تو به جا می ماند

کربلا نیز در این کرببلا می ماند

پر من بال و پر تو است برو خواهر من

سر من همسفر تو است برو خواهر من

 

کوفه تا شام تو را با دل خونبار برند

کوچه کوچه همه جا تا سر بازار برند

شام روز ظفر تو است برو خواهرمن

سر من همسفر تو است برو خواهر من

 

 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ جمعه 24 آبان 1392برچسب:خروج اهلبیت از کربلا,, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

در سینه مان حسینیه هایی مکرم است
هر شب برای روضه ات آقا محرم است
ما پای شعر محتشمت سینه زن شدیم
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
سر های ما چه قابل اگر بشکند حسین
"سر های قدسیان همه بر زانوی غم است"
این رستخیز سینه زدن هاست کز زمین
"بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است"
هر دیده ای که گریه کند در غمت حسین
یک چشم او مطابق صد چشمه زمزم است
با یاد لحظه ای که علم خورده بر زمین
ما گریه می کنیم به هر جا که پرچم است
بی خود نمی دهند به کسی اشک ، این ثواب
مخصوص دیده ای است که با دوست محرم است
هر گوشه ای به داغ تو مشغول و بازهم
عالم برای روضه ی داغ شما کم است
ما را چه ارزشی است، به این چند قطره اشک
جایی که روضه خوان عزای تو آدم است 
 
 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

همه امید من اینست که پر باز کنی
دوختم دیده که تا دیده ی تر باز کنی
پسرم دست پر از خون تورا می بوسم
پای من را به ره خیمه اگر باز کنی
من همه عمر خودم را به لبت می بخشم
گر لب خود به سخن بار دگر باز کنی
تو پیمبرگریت بر همه ثابت کردی
وقت آنست که عمامه ز سر باز کنی
خواستی عشق خودت را به پدر بنمایی
این دلیلی ست که اینگونه جگر باز کنی
دلخوشیم همه این بود که تا آخر جنگ
بعد هر حمله ز من تیر و سپر باز کنی
تا شنیدند علی نام گرامی تو هست
خواستند تا که تو هم پا به خطر باز کنی
 

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

 

شاها به پیش نعش جوان می روی اگر
حتما    برای    پیکر   او  یک  عبا  ببر
تعجیل کن که خون نفسش را گرفته است
دیگر  نمی شود   که  بگوید  بیا  پدر
نه تو دگر برای علی می شوی پدر
نه او دگر برای شما می شود پسر
هر گوشه ای زجسم علی خود زیارتی است
از او کسی ندیده ضریحی شکسته تر
هی می زنی صدا که علی جان سخن بگو
آخر دهان له شده وا می شود مگر
طاقت نداشتی بروی جانب حرم
گفتی به ساقیت که بیا و مرا ببر
حالا که آمدند جوانان هاشمی
چیزی دگر نمانده از این جسم مختصر
اینجا به پهلوی علیت گریه می کنی
یا آنکه یاد می کنی از روضه های در؟
چیزی ببین که کم نشده از تن علی
زینب بیا نگاه کن تو یک مرتبه دگر

کد هدایت به بالا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد